معنی سیال مغناطیسی
واژه پیشنهادی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سیال. [س َ] (اِ) یاسمین را گویند و آن سفید و زرد میباشد. (برهان) (آنندراج). یاسمین. (بحر الجواهر) (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
سیال. [س َی ْ یا] (ع اِ) نوعی از درخت انگور یا خار. (آنندراج). عُض ّ. (منتهی الارب). قسمی از عضاه است. (یادداشت بخط مؤلف). شبهان. شاباهی. شاباهان. فالیورس. (یادداشت بخط مؤلف). || (ص) روان. (آنندراج). جاری. روان. (ناظم الاطباء). جاری شونده. || رقیق. (آنندراج) (غیاث). || نوعی از ماهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
مغناطیسی
مغناطیسی. [م َ / م ِ](ص نسبی) منسوب به مغناطیس.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مغناطیس شود.
- خواب مغناطیسی، خواب بند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به خواب بند شود.
- قوه مغناطیسی، در تداول، قوه ٔ جاذبه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ واژههای فارسی سره
آبگون
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
آب روان و جاری
فرهنگ معین
(ص.) بسیار روان، روان، جاری. [خوانش: (سَ یّ) [ع.]]
فرهنگ عمید
بسیارروان،
آب روان، جاری،
مترادف و متضاد زبان فارسی
جاری، روان،
(متضاد) راکد، آبکی، رقیق، رو، مایع،
(متضاد) غلیظ
فارسی به عربی
سائل، نقال
معادل ابجد
1281